بعضی وقتا فکر میکنم چه خوب شد یه وبلاگ واسه خودم درست کردم آخه بعضی وقتا دلم اونقدر میگیره که دوست دارم یه جوری خودم رو تخلیه کنم و این وبلاگ چه جای خوبیه برای نوشتن و تخلیه شدن تازه موندگار هم هست و یه خاطره هم میشه اما چی شد که الان بعد از مدتی دارم مینویسم امروز یه حس خاص و روز جالب تو زندگیمه درسته که آخرین امتحان دوره کارشناسی حقوقم خیلی سخت و نفسگیر بود و طراح سوال هم تا تونسته بود هم خودش رو هم ما رو پیچونده بود ولی خدا رو شکر به خیر گذشت و امتحان بدی ندادم ولی بعد از امتحان یه احساس خلا عجیبی میکردم آخه آخرین درس دانشگاهم بود که امتحان داده بودم و این یعنی خدانگهدار دانشگاه البته تو این مقطع و خیلی دلم گرفت از یه طرف خوشحال بودم که بالاخره تموم شد و این مقطع رو با موفقیت پشت سر گذاشتم از یه طرفم شدیدا احساس دلتنگی داشتم . مطمئنم خیلی دلم برای کلاسها و فضای دانشگاه و ساعتهای خوبی که اونجا گذروندم تنگ میشه ولی تو این دنیا همیشه قاعده همینطوریه باید دل نبندی که اگه بستی خیلی سخته گذاشتن و رفتنها هر چند همیشه باید عبور کنی چون چرخ گردش روزگار هرگز متوقف نمیشه و تو چی بخوای و چی نخوای تو روهم با خودش میبره .