سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، زیباست و زیبایی را دوست داردو خوش دارد که اثر نعمت خود را در بنده اش ببیند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]


ارسال شده توسط حسین مکرم در 89/7/4:: 6:3 عصر

وقتی در اولین روزهای پائیز نسیمی که به همراه ، بوی خزان برگهای زیبای درختان رو به همراه داره بر سر و صورتم میخوره ؛ وقتی گرمای رو به افول تابستان رو هنوز در روزهای آغاز فصل سوم سال میشه حس کرد، بوی مطبوع و دلپذیر مدرسه با تموم وجود قابل درکه و خاطرات رویایی و همیشه ماندگار دوران نوجوانی و جوانی در دبستان و راهنمائی و دبیرستان چقدر فراموش نشدنی و رویائی به نظر میرسن . وقتی کیف مدرسه تو دستم بود و روی برگهای زرد و طلائی ،که راه مدرسه رو  فرش کرده بودن قدم میذاشتم و  بی خیال دنیا و هیاهوی آدماش مدرسه میرفتم و با دوستانی که مثل خودم بودن گرگم به هموا و قایم موشک بازی میکردیم هرگز فکر نمیکردم که دارم بهترین لحظات عمرم رو پشت سر میزارم . وای که چه روزایی بود و چه دنیایی داشتیم ؛البته بعید نیست یه روزی هم بشینم و وبلاگ بنویسم و از خاطرات امروزی که دارم اینا رو مینویسم یاد کنم و بگم یادش بخیر چه روزایی بود که کنار پنجره مینشستم و به برگهای طلائی رنگ درختان نگاه میکردم و وبلاگ پائیزی مینوشتم . به قول دکتر شریعتی لحظاتی که در اون هستیم همیشه بهترین لحظاته همیشه به این امید هستیم که لحظه ها و روزهای آیندمون بهتر از الان باشه ولی غافل از این که الان در بهترین روزهامون هستیم . بگذریم ؛ وقتی بچه ها رو میبینم که امروز با سرویس میرن مدرسه ؛وقتی مدرسه ها رو میبینم که بیشتر زرق و برق دارن و از امکانات زیادی برخوردارن ولی اون صفا و صمیمیت دوره ما دیگه کمتر بین بچه ها دیده میشه ؛وقتی همه چیز به خودش رنگ و بوی مادی گرفته و ملاک آموزش و تربیت صحیح ؛ ثبت نام در مدارس شیک و غیر انتفاعی قرار گرفته از این که دوران زیبای نوجوانی رو در اون زمان سپری کردم خیلی خوشحالم اگه جنگ بود اگه کمبود امکانات بود اگه راه مدرسه دور بود و سرویسی نبود ولی عشق بود و صفا بود وصمیمیت و  دور بودن راه مدرسه دلیلی شده بود برای حضوری بیشتر در اجتماع و کسب تجربه ای گرانبها در بر خورد با مردم و دیدن و لمس کردن جامعه و همون باعث شد که درک بهتری از فضای حاکم بر پیرامون زندگی اجتماعی خودمون داشته باشیم . وای خدای من ؛ وقتی هنوز یادم میاد که زمستونا بعد از زنگ آخر و تعطیلی مدرسه با بچه ها دو گروه میشدیم و تا خونه برف بازی میکردیم ؛ وقتی یادم میاد هر وقت دعوامون میشد قرارمون با هم زنگ آخر جای پرچم بود تا با هم حسابی تسویه حساب کنیم ؛ وقتی تو حیاط مدرسه گرفتنا بازی میکردیم کلی لذت میبرم و به قول امروزیا حال میکنم . بله این حال و هوای پائیز هر سال منو میبره به گذشته های نه چندان دور و خاطرات زیبای مدرسه ؛ درسته که فصل خزانه ولی به نوعی فصل رویش خاطره ها هم هست .


کلمات کلیدی :